لبش رو با حرص زیر دندون گرفت و طوری که انگار حریفهای گیمش رو میتونست از پشت گوشی لمس کنه، سرعت انگشتاش رو بیشتر کرد و به صفحه فشار آورد. نفسش رو حبس کرد و با نشونه گیری دقیق آخرین شلیک رو به تنها حریفش کرد و بعد از کشتنش دستاش رو توی هوا پرتاب کرد و در حالی که پشت سر هم چیزایی مثل، "یسس مادر فاکر" رو تکرار میکرد.
با دیدن درصد کم شارژ گوشیش رو روی میز انداخت و همونطور که زیر لب آهنگ Who رو زمزمه میکرد دستی به چشمهای خستش کشید.
کنترل رو برداشت و همونطور که آب نبات رو توی دهنش میچرخوند و صداهایی عجیب از خودش تولید میکرد تلویزیون رو روشن کرد.
این یکی از عادتهاش بود که همیشه باعث چندش بقیه میشد اما اون الان حوصله اهمیت دادن به قیافه جمع شده بقیه رو نداشت پس فقط چشمکی تحویل دختر داییش داد.
《نمیخوای تن لشتو جمع کنی؟》
صدای پر حرصش هیچ تاثیری رو مغز خالی از فکرش نداشت و فقط قوصی به بدنش داد و مکی محکم به آبنبات صورتی زد.
《میخوام فیلم ببینم!!》
《دوباره نتفیلیکس؟ حداقل یه چیزی نگاه کن که منم زبونشونو بفهمم》
"هوم" کشیده از بین لباش خارج شد و همزمان برخورد چیزی مثل بالش به سرش چشمهاش رو پروند.
《بار آخرت باشه اینجوری جوابمو میدی!..》
به آدم رو اعصابی که دست به سینه و حق به جانب بهش خیره بود نگاهی انداخت با قیافه"وات د فاک؟" طوری بهش خیره شد.
《از من بکش بیرون》
بیحال گفت و آب نبات رو که حالا کوچکتر شده بود توی پلاستیک چیپسی که کف اتاق افتاده بود انداخت.
《بلند شو وگرنه دیگه از شام خبری نیست!》
با شنیدن کلمه شام سیخ سر جاش نشست و همونطور که زیر لب فحش میداد، موهای پخش و پلاش رو از روی صورتش کنار زد.
شکلکی تحویلش و در لحظه آخر آب نبات رو برداشت و داخل حلق دختر داییش کرد و قبل از شنیدن جیغش همونطور که میخندید شروع به دیویدن کرد.
.
.
.
.
بازدید : 512
پنجشنبه 28 اسفند 1398 زمان : 2:43